عشقم آرمان عشقم آرمان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

نفس ماما

آ رمان غرغرو

  از صبح داری گریه میکنی نمیدومم چته هرکاری میکنم یه ده دقیقه اروم میشی دوباره شروع میکنی واقعا کلافه شدم دیگه خودت گفتی بریم پارک و اوردمت پارک روبه رو خونمون یکم بازی کنی تا تو پارک بودی خوب بود وای وقتی اومدیم خونه باز شروع کردی انشالله امشب بخیر بگذره فردا هم میریم اهواز انشالله ...
30 بهمن 1392

24 و 25 ماهگی زلزله

سلام پسر گلمم ببخش خیلی وقته سر نزدم به وبلاگت و خیلی از مطالبو ننوشتم اتفاقات خوب بد چندین بار حسابی مریض شد سرما خوردی و .... خیلی ماشالله هزار ماشالله شیطون شدی شبا ساعت 2 یا 3 میخوابی من دیگه حالی برام نمیمونه بخوام بیام وبلاگت صبحم ده یازده بیداری دیگه باید به تو برسم تا وقتی هم بیداری نمیشه بیام سراغ تبلت یا لب تاب شیطون من  خیلی هم شیرین زبون شدی دیگه قشنگ حرف میزنی بعد تولد دوسالگیت یکدفعه شروع کردی به حرف زدن اونم چه شیرین از عسل شیرینتر گلمممممم  خودت غذاتو میخوری دنت و میود و میان وعده هات رو که اصلا من کمکت نمیکنم برا خوردن نهار شام صبحانتو یه کوچلو یادت میدم چ طور قاشق رو بگیری اولش و بعد خودت مشغول م...
26 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس ماما می باشد